شوکران

شوکران

ادبیات ایرن و جهان (بعد تو شال عزاست بر گردن شعرهای من)

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 159
بازدید کل : 14024
تعداد مطالب : 96
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



تفحصی بر شعر و شاعر

آنچه را که ما شعر می نامیم چه تعریفی دارد؟ و تفاوت و مرز بین شعر و غیر شعر چیست؟ حقیقت آن است که از دیر باز تا کنون ادیبان و محققان ، تعاریف متعددی از شعر ارائه داده اند و هر کدام در تعاریف خود به تعدادی از ویژگیهای شعر اشاره کرده اند. به عنوان مثال برخی شعر را : کلامی اندیشنده، همراه با وزن و قافیه دانسته اند. برخی شرط خیال انگیز بودن را نیز به این دو ویژگی افزوده اند و کلامی را که در آن تنها وزن و قافیه به کار رفته باشد ، نظم خوانده اند. شعر می تواند تعاریف متعدد از چشم اندازهای مختلف داشته باشد اما هیچ کدام جامع و مانع نیستند . در میان اهل ادب امروز ، تعاریفی که دکتر شفیعی کدکنی از شعر ارائه داده است دقیق تر و کامل تر به نظر می آید:

" شعر، گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد."

در این تعریف به پنج عنصر سازنده شعر اشاره شده است: عاطفه، خیال، زبان، آهنگ و شکل(فرم).و اشاره شده که شعر از تلفیق و گره خوردگی این پنج عنصر ایجاد می شود. در جای دیگر ، دکتر شفیعی دیدگاه دیگری را درباره شعر مطرح می کند و می گوید:

" شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت گوینده شعر با شعر خود عملی در زبان انجام می دهد که خواننده میان زبان شعری او زبان روزمره عادی تمایزی احساس کند."

و در ادامه شعر را رستاخیز کلمات می خواند. در توضیح این دیدگاه باید گفت: همه می دانیم که بیان شعری با بیان عادی متفاوت است زیرا در زبان روزمره کلمات به گونه ای به کار می روند که توجه ما را جلب نمی کنند. در واقع در زبان عادی کلمات برای اطلاع رسانی و یا خبردادن از یک واقعیت به کار می روند نه چیزی فراتر. به عنوان مثال وقتی می گوییم: "ساعت 9 صبح است" و یا "هوا سرد است" هدف ما تنها دادن یک خبر و آگاهی است اما زبان شعر یک زبان برتر است و هدف از آن تنها بیان یک گزارش یا اطلاع رسانی نیست. خوب است تفاوت بیان عادی با بیان شاعرانه را در قالب مثالی توضیح دهیم.

جمله های زیر را بخوانید:

زمستان بود. به باغ رفتم. برف زیادی باریده بود و برگ درختان پوشیده از برف بود.

در اینجا گوینده از یک واقعیت خبر داده است. کلمات "برف، باریدن، درخت،باغ" هر کدام در معنای اصلی خود به کار رفته اند و هیچ تمایز و تشخصی پیدا نکرده اند . حال به این جملات دقت کنید:

"به صحرا شدم عشق باریده بود و چنان که پای آدمی به گل فرو می رود پای من در عشق فرو می شد."

در زبان عادی فقط برف و باران می بارد اما عشق نمی بارد. پس باریدن از حوزه برف و باران خارج شده وعشق باریده است. یعنی آن شکل عادی و تکراری کلمات در هم شکسته و کلمه مرده ی "باریدن" در نتیجه رستاخیز کلمات زنده شده است. اینجاست که به نقش مهم کلمات در شعر پی می بریم. چرا که تفاوت در بیان شعری با بیان عادی تنها به کمک کلمات اتفاق می افت
گفتیم که کلمات نقش مهمی در شعر دارند. می توان گفت: شعر از هم نشینی منظم و مرتب واژه ها و توافق موسیقایی، آوایی و عاطفی و معنایی آنها در بستر خیال آفریده می شود. حال چگونه می توان یک کلام را به بیان برتر و شاعرانه نزدیک کرد؟ شاعر با بهره گیری از قابلیت های فراوانی می تواند سخن را از حد گفتار معمولی فراتر ببرد که ادیبان، این قابلیت ها را دسته بندی کرده و برای هر کدام نامی انتخاب کرده اند و ما هر کدام را در جای خود مفصلاً بررسی خواهیم کرد. در این مجال تنها با یک مثال ساده مطلب را توضیح می دهیم . جمله زیر را بخوانید:

«به بازار رفتم و گوشت خریدم»: (جمله عادی)

می توانیم با استفاده از جایگزین کردن کلمات در جمله بالا تغییر و تصرف ایجاد کرده و آن را از حد جمله عادی فراتر ببرین. به این صورت:

«به آسمان رفتم و ستاره خریدم».

کلمات «آسمان» و «ستاره» به جای کلمات «بازار» و «گوشت» آمده اند و تغییری که ایجاد شده جمله را اندکی از حد عادی فراتر برده است. حال باز هم به جایگزین کردن ادامه می دهیم:

به آسمان پریدم و ستاره چیدم.

کلمات «پریدم» و «چیدم» به جای «رفتم» و «خریدم» به کار رفته اند و جمله چند گام بیشتر به بیان شاعرانه نزدیک شده است.

این تغییرات زبانی را می توان تا بی نهایت ادامه داد و بر اساس جدول های خاصی به راحتی میلیون ها ترکیب جدید ساخت. مثلاً از ترکیب یک کلمه با کلمه های مختلف ده ها ترکیب جدید ساخته می شود. از ترکیب گُل با واژه های دیگر:

- گل زخم، گلدست، گل درد، گل نامه

یا از ترکیب خون با سایر کلمات:

- تیشه خون، پرچم خون، کشتی خون و ...

و یا از ترکیب عروس با واژه های دیگر:

- عروس صبح، عروس آسمان، عروس اشک، عروس شب، عروس دشت و ...

اما اگر این تغییرات از حد معمول و متعارف بگذرد دیگر اهل زبان هم آن را نخواهد پذیرفت.

دکتر شفیعی در کتاب موسیقی شعر، دو اصل مهم را برای پذیرش این گونه ترکیبات مطرح می کند[1]:

1. اصل جمال شناسی یا زیبایی

2. اصل رسانگی

منظور از اصل جمال شناسی این است که در این گونه تغییرات جدیدی که در کلمات ایجاد می شود، خواننده یا شنونده باید نوعی زیبایی را نیز احساس کند، وگرنه به هم ریختن نظم کلمات و جملات و ساختن ترکیبات تازه و غیر عادی به آسانی قابل توسعه و تقلید است. به عنوان مثال اهل زبان ترکیب صدای روشن را می پذیرد، ولی صدای صاف تصنیف صدف[2] را چندان زیبا نمی یابد. چرا که در اولی زیبایی حس می شود، اما در دومی کلمات فقط بر اساس آهنگی که حرف (ص) ایجاد کرده، کنار هم قرار گرفته اند و فقط تناسب لفظی ملاک بوده است.

منظور از اصل رسانگی هم این است که وقتی واژه ای را از خانواده خود جدا کردیم و با کلمات دیگری ترکیب کردیم خواننده علاوه بر احساس لذت زیبایی در درک مفهوم آن نیز با مشکل مواجه نشده و منظور گوینده را تا حدی دریابد.


.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: مهران یزدانی تاريخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

من با تاب من با تب خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام. من دراین خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد. و صدای سرفهء روشنی از پشت درخت عطسهء آب از هر رخنهء سنگ چکچک چاچله از سقف بهار و صدای صاف باز و بسته شدن پنجرهء تنهایی. و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق متراکم شدن ذوق پریدن در بال و ترک خوردن خوداری روح تپش قلب شب آدینه شیههء پاک حقیقت از دور و صدای کفش ایمان را در کوچهء عشق و صدای باران را روی پلک تر ع ش ق من به آغاز زمین نزدیکم آشنا هستم با سرنوشت تر آب عادت سبز درخت روح من در جهت تازهء اشیا جاریست

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to nasimshomal.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com