برخلاف عامه مردم که تصور میکنند اعراب برای اولین بار در زمان خلفای راشدی برای صدور اسلام به ایران هجوم آوردند اعراب در گذشته بخصوص در زمان ساسانیان که اولین حکومت ملی و مذهبی ایران بودند یورش و اقدام ب تاراج و غارت نمودند در زمان ساسانیان شخصی به نام قروه ابن مخلب که ز قبیلهء کندی از قبایل نجد بر قبایل اطراف خود مسلط و به تمام اعراب بادیه نشین پیشنهاد تشکیل اتحادیه و تانست ائتلافی در عربستان به وجود بیاورد و بر اثر آن ائتلاف یک قشون بالنسبه بزرگ برای تهاجم به ایران بسیج نمود.
در تمام دوران ساسانیان هروقت که پادشاهی زندگی را بدرود میگفت و جانشین او بعلت کودکی یا علل دیگر نمیتوانست جانشین پادشاه متوفی گردد و حکومت به دست دیگران می افتاد. ضعف در دستگاه حکومت پدید می آمد و این شرایط دقیقا در زمان به حکومت رسیدن یکی از مقتدرترین پادشاهان ایرانی و ساسانی پیش آمد و زمانی که شاپور د.وم معروف به ذوالاکتاف در دستگاه حکومتی پیش آمد و برای اولینبار زمانی که شاپور 8ساله بود اعراب به سرکردگی قروه ابن مخلب به ایران حمله و با تاراج و قتل مردم ایران به پایان رسید
آری قروه ابن مخلب برخلاف تصور بعضی که فکر میکنند اولین تهاجم اعراب به ایران در دورهء خلافت خلیفه دوم در سال637 میلادی و پانزدهم هجری صورت گرفت اولین تهاجم اعراب به ایران در سال318 میلادی آغاز شد
قروه ابن مخلب به شوش حمله ور گردید و بعد از فتح آن شهر هرچه قابل حمل بود از طرف سربازانش به یغما رفت و تمام مردان و زنان جوان را به اسارت بردند. و وقتی سپاه اعراب از شوش رفت از شهر غیر ویرانه ای باقی نماند.
در تاریخ آمده که قروه ابن مخلب بعد از شوش به سوی مشرق را افتاد و تا کرمان پیش رفت و در آنجا بود که شنید یک سپاه ایرانی برای جنگ او به راه افتاده و از بیم آنکه رابطه اش با عقب قطع گردد به سرعت با سپاه خود از ایران خارج گردید
سربازان عرب در موقع بازگشت از ایران وقتی دیدند که شمار اسیران که همه از افراد عادی و غیر نظامی بودند زیاد است و کسی خریدار اسیران نیست و آنها را زائد و باعث کندی حرکت سپاه میدانستند کلیه اسیران را از دم تیغ گذراندند سرانجام سپاه عری به سرکردگی مخلب از شاپور دوم پادشاه مقتدر ساسانی در دو جنگ شکست خورد و در جنگ دوم به اسارت شاپور درآمد
آنچه در زیر میخوانید گفتگوی شاپور دوم با ابن مخلب فرمانده سپاه اعراب پس از شکست اعراب و به اسارت درآمدن ابن مخاب است البته صحت این گفتگو در تواریخ مختلف آمده و کاملا مورد تایید است.
زمانیکه ابن مخلب را به حضور شاپور آوردند شاپور از او پرسید
ابن مخلب برای چه تو و سربازانت اسیران بلاد ایران را به قتل می رساندید؟؟؟
قروه ابن مخلب چنین پاسخ داد: برای اینکه نمیتوانستیم آنها را باخود ببریم
شاپور دوم گفت وقتی می دیدید نمیتوانید اسرا را باخود ببرید آزادشان مینمودید تا به خانه های خود باز گردند
قروه ابن مخلب از شنیدن گفتهء شاپور دوم به شدت تعجب نمود و جواب داد در آن موقع به ذهن من و سربازانم نمی رسید که میتوان اسیران زائد را آزاد کرد و ما عقیده داشتیم که برای آسوده شدن از مزاحمت اسیران زائد چاره ای جز کشتنشان نداریم
شاپور دوم از قروه ابن مخلب پرسید شماکه زن و مرد جوان شهرها را اسیر میکردید مگر قصد نداشتید که آنها را به فروش برسانید؟ پس چرا به اسیران غذا نمیدادید تا اینکه بر اثر گرسنگی برایآنها غیر از پوست و ستخوان نماند و بعد هم بمیرند؟
مخلب پاسخ داد چون ما برای آذوقه پول نمیدهیم حتی برای آذوقه خودمان زیرا ما تمام حدود مسیر را به تاراج برده بودیم و دیگر بلاد نیز از ما برای آذوقه پول میخواستند.
شاپر پرسید آیا آزاد کردن اسرا راحت تر از کشتنشان نبود؟؟
قروه بن مخلب پاسخ داد چرا اما من نمیتوانستم آزادشان کنم
شاپور دوم پرسید چه دلیلی داشت یا چه مانعی برای آزادی اسرا وجود داشت
ابن مخلب پاسخ داد مانعش این بود که اسیران همه ایرانی بودند
شاپور دوم پرسید مگر ایرانیان به تو چه کرده بودند که نسبت به ایرانیان دشمنی داشتی؟؟؟
قروه ابن مخلب پاسخ داد نمی دانم برای چه با ایرانیان دشمنی داشتم
شاپور پرسید برای چه تو ب ایران حمله کردی و روستاها و قصبات مرا تاراج و اتباع مرا از کودکان و پیران بقتل رساندی و اتباع جوان مرا از مردو زن به اسارت بردی
مخلب پاسخ داد برای اینکه تو طفل بودی و من تصور میکردم به راحتی میتوانم حکومت ترا سرنگون کنم
شاپور دوم گفت بارها تو در موقع تهاجم اطفال را به قتل رساندی آیا قلب تو برای اطفال نمیسوخت مگر خود دارای زن و فرزند نیستی؟؟
مخلب پاسخ داد: جوانتر که بودم هفتادو پنج زن داشتم اما الان شمار زنهای من کم است
شاپور گفت کسیکه دارای هفتادو پنج زن بوده حتما فرزندان متعدد داشته و کسیکه دارای فرزند هست حتما نسبت به اطفال دیگر احساس ترحم میکند آیا؟ در قلب تو نسبت به فرزندان اتباع من ترحم نبود؟
قروه ابن مخلب بسادگی گفت خیر
شاپور دوم گفت تو دویست زار از اتباع مرا بقتل رساندی حال با تو چه کنم؟؟
مخلب پاسخ داد من چهلو پنج هزر نفر را به قتل رساندم و صد هزار را به اسارت بردم چرا کذب میگویی؟؟
شاپور گفت تو صدهزار اف راد مرا بقتل رساندی و صدهزار دیگر از اتباع مرا به اسارت بردی که در نهایت بقتل میرسند بر فرض اینکه کذب باشد آیا به نظر تو 45هزار نفر ی که تو به قتلشان رساندی انسان نبودند و یا عدد کمی است آنهم افراد بیگناه و بی دفاعی که حتی جلوی سپاه تو مقاومت نیز نکردند
در هیچ دوره ای از جهان سکنه شهر یا روستایی که بدون جنگ تسلیم میشوند را بقتل نمیرسانند و نرسانده اند ولی تو تمام سکنه قصباتی که تسلیم تو شده اند را به قت رسانده ای
ابن مخلب گفت ولی تصدیق کن من آنها را بقتل نرسانده ام بلکه سربازانم چنین کرده اند و در جنگ ازین وقایع اتفاق می افتد مگر تو که با من جنگیدی سربازان مرا بقتل نرساندی؟
شاپور گفت جنگ من با تهاجمهای تو فرق دارد چون تهاجم های تو برای قتل و غارت و اسیری بردن مردم است اما من برای دفاع به جنگ تو آمدم و من به کشور تو و اتباع و زنان تو تهاجم نکردم اگر تو که بارها در زمان طفولیت من به کشور من تجاوز نمودی باز برای تهاجم و تجاوز نمی آمدی من به جنگ تو نمی آمدم پس تو جنگ مرا مانند جنگ خود ندان برای اینکه جنگ تو جنگ نیست بلکه تبه کاریست ولی جنگ من دفاع مشروع است حتی پس از شکست سپاه تو به سربازانو سپاهیانت امان دادم و آنها را بقتل نرساندم
قروه ابن مخلب پرسید این حرفها را برای چه میزنی و منظورت از این سخنان چیست
شاپور دوم پاسخ دد: منظورم این است که تو قبول کنی که مردی بیرحم و تبه کاری هستی
قروه گفت شاید از نگاه تو بیرحم باشم اما تبه کار نیستم و این گفتهء ترا چون ناسزایی به خود میدانم
قروه ابم مخلب در پایان گفتگو با شاپور دوم در کمال پر رویی از شاپور درخواست نمود که او را نکشد چون سرداری شجاع است و شاپور او را پس از بخشیدن فرمانده سپاه ایران نماید که شاپرور دوم گفت ابر فرض که تو را نکشم .و ببخشم جواب خانواده و کسانی که تو بقتل رساندی چه بگویم بر فرض که سرداری به شجاعت تو در ایران وجود نداشته باشد و تو بتانی در آینده خدمات بیشماری به من و حکومتم بکنی اما تو یک تبه کاری و سزای تبه کار قتل است و سپس ابن مخلب را به دژخیم سپرد
نظرات شما عزیزان:
|